4 ماهگی
جهارمین ماهگرد سلدا کوچولو
چهار ماهگیت مبارک سلدا جونم
امروز 120 روزه شدی نازم الهی که 120 ساله بشی عسلکم
توانایی های سلدا در این 4 ماه
سر و گردنتو کاملا صاف نگه می داری
من و بابایی رو خیلی خوب می شناسی
وقتی صدات می کنم سریع به سمت من برمی گردی
بیشتر وقتا با دستات بازی می کنی
همه اشیا دورو برت رو به سمت دهانت می بری
کمی هم شیطنت می کنی موقع تعویض پوشک همش غلت می خوری
گوشه مبل که می زارمت راحت می شینی
زمانی که غذا می خورم با دقت دهان منو نگاه می کنی
و کلی آواز می خونی مثل ااااااااا اوووو اییییییی ههههههه ببههههه
این صداها رو خیلی واضح ادا می کنی
چهارمین ماهگردت مبارک سلدای نازم
دومین مسافرت سلدا
29/10/90
روز پنجشنبه 29 دی ماه برای اولین بار از تبریز رفتیم تهران خونه مامانی
تو راه دخمل خوبی بودی تا اینکه رسیدیم
خونه خیلی شلوغ بود خاله ها دایی ها ونی هاشون
زهرا و فاطمه و زینب (دختر خاله ها )
امیر محمد و امیر حسین(پسر خاله ها)
مامان بزرگ و با با بزرگ
دایی محمد و دایی سعید
خاله لیلی و خاله سوری
و داماد ها علی آقا و شوشو خاله سوری
دیدن جمعیت مشتاق دیدن تو همان و گریه و جیغ همان
انقده گریه کردی که حسابی خسته شده بودی به جز من تو صورت هیچ کس نگاه نمی کردی
هر کی هم با هات حرف می زد لب و لوچه ای به هم می زدی و گریهههههههه
ولی بعد دو ساعت گریه که خوابیدی و بیدار شدی باز شدی همون دختر خنده روی خودم
اونجا هم کلی رفتیم مهمونی( خونه دایی من کرج) (خونه دایی بزرگه زرافشان) (خونه خاله
لیلی) و حسابی خوش گذروندیم و 4/11 هم برگشتیم تبریز
دیشب هم همکار های بابا اومده بودن دیدنت و تو کلی با خاله الهام حرف زدی و براش صدا
در آوردی و خندیدی و تا می خواستی گریه کنی عمو ف... زودی بغلت می کرد
و بوست می کرد نا گفته هم نمونه که کلی ازت تعریف کردن که
چه دختر خوب و آرومی هستی گلم
وزن و قد سلدا در 4 ماهگی
6600 وزنت و قدت هم خاله بهداشتی گفت 63 ولی64 هستی گلم
امروز واکسن 4 ماهگی هم زدی موقع واکسن اصلا گریه نکردی آفرین عسلم