سی و چهار ماهگی
سی و چهار ماهگی
سلدا و پارسا (نوه دخترعموی مامانم )سوار قایق ایل گلی تبریز
لونا پارک ایل گلی
اینم مربوط به زمان اسباب کشیه که می رفتی تو کارتونا قایم می شدی
سلدا وقتی لباس کوشولو شده کفشدوزکی شو پوشیده
پارک قائم
سلدا وقتی کتاب می خونه
دوباره لباسای کوشولو شده
شکلک سلدا جلوی آینه علاقه خاصی به آینه داری
به خاطر یک سری مسایل کمی بی حوصله ام و مثل قبل ها نمی تونم به وبلاگ سر بزنم
مثلا پروژه از پوشک گرفتن رو شروع کردم یک ماه و 6 روزه ولی اصلا به روی مبارک نمی یارید و همکاری نمی کنید
یک سری از حرفایی که با جدیت می گی
اِاِ غافلگیر شدم بعد هر بار دستشویی هم که می ری می یای دست به کمر می ایستی می گی خوب منو تشویق کنید
شما به من افتخار کنید
با خودتم مدام می خونی چشات گیرایی داره
بعد می گی شما چرا بزرگین من کوچولو موندم
دم گوشی می یایی به من می گی از بابا پول بگیر بریم بستنی بخریم
می یایی رو پای من می شینی می گی مثلا شما مبلی
همیشه هم سلدا نقش علی رو داره و می گه من مثلا بابام توهم سهیلا و کاملا تو نقشت فرو می ری
اون روزی هم برگشتی می گی من باید از مریضی پیشگیری کنم حتما مامان منم این شکلی شدم
به بابا هم می گی قربان کجا می ری نرو سرورم !ا اینا رو از کجا یاد گرفتی آخه!!!!
یک سری اتفاقات هم قراره بیفته ولی الان نمی دونم دقیقا چه جوری!!!!