سی و هشت ماهگی

سی و هشت ماهگی سلدا 

سلام دخمل گلم کم کم داره بزرگ می شه  

کلی کارای جدید بلدی که انجام بدی دایره لغاتت از من که بیشتره خخخخخخ 

حرفای قلمبه ای می زنی که شاخ از کله پدیدار می شه خودجوش  والااااا 

کلماتی مثل : احساس می کنم  - متنفرم - جنایتکار - اجرا - سکوت - عصبی شدی - افتخار - ویروس - عاشقشم -متوجه شدم - شوخی می کنی - مترو سیتی - مغزم درد گرفت - استخونام شکست - و.... خیلی های دیگه که یادم نیست شاید این کلمات خیلی متعجب کننده نباشن ولی وقتی تو جمله  و جای درستش استفاده می کنی آدم برای چند لحظه هنگ می کنه  

مثلا می گی سکوت رو رعایت کنید می خوام براتون اجرا کنم بعد چند تا از دیالوگهای شهر قصه های بیژن مفید رو بازی می کنی مثلا اون قسمتی که می گه نه جونم نه عمرم  ویا من زن ملا نمی شم و... یا خودت بگو آق ملا سوکه سیا می شه اسم   یه چیزی بگو صدام کنی خوشم بیاد و... اتل و متل آلوچه پاشو گذاشت تو کوچه با صد تا ناز و اتوار اومد میون بازار و کلی ناز می کنی و ادا در می یاری  بابایی می گه من آخرش تو رو بازیگر می کنم راحت می شم ولی تو خودت استعداد داری عجیبببببب 

یه بار دایی محمد عصبانی شده بود از دست تو و امیر محمد که مانیتورشو با خودکار نوشته بودید بعدش توبا کمال خونسردی بهش گفتی تازهگیها عصبی شدی هاااااا  خخخخخخخخ 

دلم می خواست مثل من نقاشیت خوب باشه درسته که از هم سن و سالات نقاشیت خیلی بهتره ولی فقط آدم می کشی  اونم با تمام جزییات کلا به جزییات علاقه خاصی داری 

سرم خیلی شلوغه و مسولیت هام چند برابر شدن تو و بابا هم خیلی کمکم می کنید تو با صبوریت و تحمل دوری من و بابا هم با غر غرای من  در کل روزهای خوبین که دارن سپری می شن امیدوارم درکم کنید هر دو تون 

چند تا عکس هم برای حسن ختام می زارم تو وبت 

پارک نهج البلاغه 

سر به سر این گربه طفلک می زاشتی 

وقتی گربه طفلک می خواست بیاد طرفت فرار می کردی