سلداسلدا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

سلدا

روزمرگی ها

1391/9/11 22:55
نویسنده : سارا
3,855 بازدید
اشتراک گذاری

روزمره های سلدا ٣

مدتی بود که مهمون داشتم و فرصت اومدن و آپ کردن وبلاگ رو نداشتم

 الان هم دلم گرفته آخه مامانم اینا اینجا بودن و حالا که رفتن دلتنگمناراحت

زندگیه دیگه باید باهاش کنار اومد باید با غریبگی ساخت منتظر

حالا بگم از سلدا که اروم و قرار نداره ماشاالله خیلی شیطون شده

 اصلا نمی شه ازش عکس گرفت همه عکسا کج و کوله در می اد از بس که تکون می خوره

و ورجه ورجه میکنه به خاطر همین عکسام کمی کیفیتشون پایینه افسوس

سلدا خانوم دیگه رسما راه می ره  البته زمین هم خیلی میخوره اما دوباره می ایسته و راه می ره

حرف زدنش خیلی بهتر شده مامان و بابا و آب  رو می گه  البته به آب می گه آو

  در ضمن به مادر بزرگش هم می گه عز  (مخفف عزیز)

روزی ١٠٠ بار از مبل می ره بالا و می یاد پایین (اینم حال منه  استرس)

برای بدست آوردن هر چیزی تلاش می کنه و اگه وسیله ای رو به زور ازش بگیرن جیغ های بنفش

 می کشه و گریه می کنهگریه

اولین دندون نیش سلدا یعنی هفتمین دندون هم تازه داره پیداش میشه مبارکههههههتشویقماچ

مهر ماه هم که ماه تولدشه (دخترم ماشاالله دیگه بزرگ شده)

هر روز که می گذره استرس من بیشتر می شه کلی کار برای تولد دارم 

اما بگم از تولد که کلی کار انجام دادم یه عالمه ریسه تولد وکارت و از این جور چیزا طراحی کردم

و کم کم دارم پرینت می گیرم ( منظور از کم کم  قایمکی می باشد آخه سلدا می یاد و

می شینه رو پرینتر و نمی زاره  کار کنم )

تولد هم با کلی مشورت  قراه خونه مامان علی گرفته بشه  آخه راه ما دوره و مهمونامون

نمی تونن بیان ابرو

علی الحساب چند تا عکس می زارم برای سلدا جونم  تا بعد

 

selda

سلدا پدرام

سلدای متفکر

شکلات من

علاقه زیاد سلدا به گوشی و الو (گوشی رو می زاره دم گوشش و می گه ااو  وقتی تلفن زنگ می زنه زودتر از من می ره سراغ تلفن و گوشی رو بر می داره))

سلدای شطیون

اینجا هم گیر داده بود به دکمه لباس ستایش هر جا می رفت دنبالش بود و دکمه رو می کندش

ناخونک زدن سلدا

برای سلدا یه جشن کوشولوی 5 نفره برای راه رفتنش گرفتم  کیک هم خودم پختم

که خیلی خوشمزه شده بود علی که به کیک زیاد علاقه نداره به ما فرصت نمی دادخوشمزهچشمک

به قول پینار سندا

سلدا در حالات مختلف در روز جشن

سلدا و بابا یی

بدون بابا که نمی شههههههه

سلدا و سعید

اینم دایی سعید که قراره 19 همین ماه بره سربازی خدا حفظش کنه

سلدا و دایی محمد

اینم دایی محمد که سلدا دوستش داره

سلدا و ستایش

دلم نیومد این عکس ستایش رو نذارم خیلی زست نازی گرفته بود

ناز خانوم

اگه گفتید اینجا سلدا چی کار می کنهسوال

من کشف کردم  که ریموت کنترل ماشین رو میندازه کنار مبل بعد مکان یابی

میکنه  و بعدشم از مبل می یاد  پایین و بردش می داره ههههههههه از خود راضی

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

صفورا مامان آوا
3 مهر 91 14:47
عزیییییییییییییزم چقدر بزرگ و شیرین شده سلدا جوووووونم خییییییییییییلی خوردنیه
زهرا از نی نی وبلاگ213
8 مهر 91 9:07
سلام عزیزم منم دلم تنگ شده آخه رفته بودیم خونه مامانم اینا و حسابی خوش گذروندیم حالا دوباره برگشتیم تهران غریب و تنها به قول تو باید با غریبگی ساخت راه رفتن سلدا جونم مبارک باشه شیرین زبونیهاشم که دیگه جای خود داره
زهرا از نی نی وبلاگ213
8 مهر 91 9:10
تولدت مبارک پرنسس پاییزی ما
زهرا از نی نی وبلاگ213
8 مهر 91 9:10
منتظرعکسهای تولد هستیم
الناز(مامان بنیا
12 مهر 91 15:29
ای جان مبارکت باشه
مامان حسناسادات
13 مهر 91 10:42
ای جوووووونم
کانی
16 مهر 91 13:38






نازگل مامی نقل
17 مهر 91 10:43
سلام من توی نت راجع به غذای بالای یک سال سرچ میکردم مطلب شما رو دیدم http://littleangel.niniweblog.com/cat19.php تولدت خانوم طلات مبارککککککککککککککککککک عزیزم
زهره
17 مهر 91 16:05
سلام امروز تولد سلدا جونه تولدش مبارک هم به خودش هم به شما و باباش







MEHDI
12 آبان 91 11:38
salam. اگه در مورد ظهور امام زمان(عج) چيزي ميخواي بدوني به وبلاگم سر بزن
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سلدا می باشد