سلداسلدا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

سلدا

بدون عنوان

1390/6/2 15:03
نویسنده : سارا
1,067 بازدید
اشتراک گذاری

ماه پنجم (من و فرشته ام)

                             محصل

خرداد 1390

خدارو شکر حالم خیلی بهتر شده بود و دخملی هم کلی بزرگ شده منم کم کم کمر درد و دل دردام شروع

شدن زیر دلم خیلی درد می کرد ولی در حالت کلی خوب بودم خیلی بهتر از اون موقع ها که ضعف می کردم

نمی تونستم از جام بلند شم

                                       

تو این ماه قرار بود برم تهران روز 11 خرداد  داداشم زنگ زد که اگه خونه هستید بیاییم خونتون 

قبل از اینکه مهمونا بیان بابایی هوس دیدن شما زد به سرش و گفت بریم سونوگرافی پا شدیم و رفتیم

 سونو و بابایی تا جایی که تونست شما رو دید زد دکتر هم که دید بابایی مشتاقه تمام اعضای بدن

کوشولوتو بهش نشون داد صورت نازت بینی و دستها و پاها و لبها و قلب و صدای قلبت  بابایی هم کلی

 کیف کرد

 همون شب داداشم   زنداداشم و ستایش و علی رضا و البته سعید اومدن خونه ما 11و 12خرداد خونه

 ما بودن ما هم نامردی نکردیم و بهشون گفتیم که قرار بود 12 بعد از ظهر بریم تهران اونا هم

 پا شدن رفتن گردش مراغه

 من و علی و سعید ساعت 7 عصر راه افتادیم که بریم تهران (اینم پراید

 ما که قراره آپ دیت بشه )

 شب ساعت 3 رسیدیم تهران و حسابی خوش گذروندیم روز یکشنبه هم بر گشتیم تبریز

25 خرداد هم با عزیز اینا و زینب و بچه هاش زهرا و صدرا و باباشون  رفتیم سرعین و آستارا

                                           

شب 25 خرداد ماه گرفتگی بود منم چند تا آیه الکرسی برای دخملی خوندم

بیست وپنجم شب رسیدیم سرعین و شبو موندیم اونجا تو یه خونه که اجاره کرده بودیم زهرا و صدرا هم

تا تونستن گریه کردن و البته سرو صدا  

26 هم رفتیم آستارا تو راه یعنی گردنه حیران آش دوغ خوردیم و چند تا عکس انداختیم

 و  بعد راه افتادیم رفتیم آستارا و یه ویلا اجاره کردیم و موندیم اونجا

بعد از ظهر هم رفتیم ساحل و خوش گذروندیم شب هم رفتیم بازارچه ساحلی

آستارا و من برای شما یه دونه عروسک خریدم

 جمعه صبح هم برگشتیم و ناهارو رفتیم اردبیل تو به رستوران که همش عکس علی دایی رو زده بودن به

در و دیوارش شب هم رسیدیم تبریز و عزیز اینا رفتن خونشون

اینم بگم که شما تو ای مسافرت اصلا تکون نخوردی و منو بابایی کلی نگران شدیم ولی خدار رو شکر بعد

 اینکه برگشتیم خونه شما شروع کردی به تکون خوردن

                                       محصل

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سلدا می باشد