سلداسلدا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه سن داره

سلدا

45 روز با سلدا

٤٥ روز با سلدای ناز     سلدای نازم امروز اومدم تا برات از٤٥ روز   با تو بودن بنویسم اول اینکه خیلی خیلی دوستت داریم  (مامان و بابایی) هر روز که می گذره بیشتر از قبل دوستت داریم  دخملی من انقدر دوستت داریم  که وقتی  می خوابی دلمون برات تنگ می شه سلدایییی من تو یه روز زیبای پاییزی یعنی  یکشنبه  17/7/90 و  9/10/11 ساعت 50/7 دقیقه صبح به  دنیا اومده                               &...
6 آذر 1390

خاطره تولد پرنسس

روز تولد پرنسس من                 ١٧ /٧/٩٠  تا صبح نتونستم چشم رو هم بذارم نمی دونستم چه حسی دارم  علی جونم که خیلی دلشوره داشت آخرین شب دو نفره بود و از فردا پرنسس هم به جمع خانوادگی مون اضافه می شد ساعت ٦ صبح من  علی جونم  مامانم و مامان علی رفتیم بیمارستان نوبت اول سزارین برای من بود ٦.٣٠ بیمارستان بودیم و من و علی رفتیم قسمت پذیرش برای تکمیل پرونده بعد از انجام پذیرش  نامه پذیرش رو بردم بخش انتظار زایمان و تحویل پرستار دادم بعد ٥ دقیقه اسم من رو صدا زدن سریع خداحافظی کردم و رفتم بخش انتظار  اونجا لباسهای...
24 مهر 1390

تست NST

تست NST و صدای قلب پرنسس کوچولو                  امروز رفتم پیش دکتر و دکتر هم برام تست NST نوشت  دقیقا نمی دونستم چی هستش فقط می دونستم که نوار قلبه رفتم پذیرش کلینیک  اونجا بهم گفتن که باید بعد از ظهر برم برگشتم  خونه و رفتم سراغ اینترنت  و به چند تا کلوب سر زدم تو یکی از کلوب ها کلی بهم اطلاعات دادن  و کمی از نگرانیم  کم شد دستشون درد نکنه بعد از ظهر رفتم کلینیک و بعد از پذیرش رفتم طبقه دوم و  منتظر شدم خانم منشی اومد و ازم پرسید که کی ناهار خوردم گفتم دوساعت پیش  گفت پس یه آبمیوه بخور چون از...
10 مهر 1390

ماه نهم

ماه نهم( من و فرشته ام)                     مهر 1390 این هم از ماه نهم  بلاخره ماه دخمل من هم از راه رسید امروز که دارم می نویسم 1٠ روز تا به دنیا اومدنت مونده دکتر برام 17 مهر رو وقت داده البته شما ظاهرا عجله داری  شاید هم می خوای روز تولدتو خودت تعیین کنی  دکتر برام دارو نوشته تا 17 مهر                  25روزه که خونه مامانم هستم و دلم برای علی جونم خیلی تنگ شده  تو این مدت مامانم خیلی زحمت کشیده و همش مواظب منه گاهی اوقات از...
7 مهر 1390

برای خودم و دخترم

برای خودم و دخترم                      ٨/٦/١٣٩٠ امروز آخرین باریه که تو خونه خودمون قبل از به دنیا اومدنت می نویسم فردا صبح دارم می رم تهران خونه مامانم  حدودا دو ماهی اونجا هستم البته اگه شما زودتر به دنیا نیایید دلم برای خونمون و بابایی خیلی  تنگ می شه آخه بابایی ١٤ شهریور برمی گرده تبریز تا موقع به دنیا اومدن شما که  دوباره بیاد پیشم                           &nb...
8 شهريور 1390

بدون عنوان

ماه اول(من و فرشته ام)                           بهمن ماه ١٣٨٩ از چند ماه پیش برنامه ریزی کرده بودیم بریم مشهد بلیط هم گرفته بودیم روز ١٦ بهمن روز حرکت بود تا٢٢ بهمن مشهد بودیم تو این مدت که مشهد بودیم شما هم پیش من بودی من من خبر نداشتم  دو تایی کلی حرم امام رضا (ع)  رو  زیارت کردیم                                   ...
2 شهريور 1390

بدون عنوان

ماه هفتم (من و فرشته ام)                          مرداد 1390 حدود 1.250 كيلو گرم وزن دارد. اثر انگشت و بقيه اعضا شكل مي‌گيرد. حركات كمتر مي‌شود. اگر به دنيا بيايد بسيار نارس است. تو این ماه همه حواسم به خرید سیسمونی بودش  روز هایی که علی کمتر کار داشت می رفتیم بیرون برای خرید  البته علی که خیلی سرش شلوغه همش کار داره این ماه بیشتر بعد از ظهر ها می مونه  اداره  تو این ماه تکون های نی نی خیلی بیشتر شده البته بیشترش هم شباست انقده تکون می خوره که اصلا نمی ت...
2 شهريور 1390

بدون عنوان

ماه سوم (من و فرشته ام)                                                      فروردین 1390  این اولین عیده که نی نی کوشولوی من پیشمه شب بیست ونهم مهمونامو اومدن و تا صبح بیدار بودیم و سال تحویل برای هم دعا کردیم دوشنبه بعد از ظهر هم به اتفاق مامانم اینا رفتیم مراغه برای عید دیدنی  اونجا داداش علی هم بود به اتفاق اونا رفتیم چند جا عید دید...
2 شهريور 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سلدا می باشد